آسمان پر شد از ابر های سپید و خاکستری
و خورشید با دیدن ابر ها در برابر چشمان ما کمرنگ تر شد
و عشق با ما شرط بست؟
گفت:
با تو می مانم اگر تو بگویی
این ابر باران خواهد شد یا برف
آسمان پر شد از ابر های سپید و خاکستری
و خورشید با دیدن ابر ها در برابر چشمان ما کمرنگ تر شد
و عشق با ما شرط بست؟
گفت:
با تو می مانم اگر تو بگویی
این ابر باران خواهد شد یا برف
زمستان فضا را به خوبی پر کرده بود
و من می دانستم تو عاشق برف هستی
تگاهی به ابر ها انداختم
وگفتم:
اگر بگویم
با من خواهی ماند
گفتی : هرگز نخواهی توانست گفت
شاید به همین خاطر با تو شرط بستم
اما همه جا به من نوید برف می داد
حتی طبیعت هم دل تنگ برف بود
چشمانم را بستم
و قبل از آن که کلامی بر زبان آورم
خدا را آهسته در دل صدا زدم
چشمانم را باز کردم
به ابر ها نگریستم
خواستم بگویم
این ابر مادر برف است
که دیدم اشک از چمان تو سرازیر می شود
نمی دانم چرا دلم لرزید
و یاد سکوت عشق در زیر پای باران افتادم
و ناخودآگاه گفتم
باران باران خواهد بارید
و نمنم باران همه جا را پر کرد
و من تازه فهمیدم چقدر خدا دوستم دارد
یاد لحظه ای افتادم که چشمانم را بستم
و از خدا کمک گرفتم
چه خوب شد که گفتم :
باران باران خواهد آمد نه برف
...
[گل][گل][گل]
میلاد باسعادت دختر موسی ابن جعفر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بر شما و خانواده محترمتان مبارک ....[گل]
[گل][گل][گل]
شبى گشتم مقیم گلشن قم
بلى چون گل شود با گل مقابل
چه گلزارى که مى روبد نسیمش
چه بانویى که در اوصاف ذاتش
یگانه دختر باب الحوائج
مپوش از آستان فاطمه چشم
بر این در هر که ساید روى اخلاص
زهى معصومه کاندر زهد و عصمت
نگهبانند کشور را دو گوهر
از آن مردم ز قم جویند حاجت
بخاک آستانش دادخواهان
یکى تابان چو خورشید از خراسان
سحر چون گل شکفتم باتبسّم
در او لطف و صفا یابد تجسّم
غبار محنت و رنج و تألُّم
زبان را نیست یاراى تکلُّم
گرامى خواهر سلطان ِ هشتم
اگر دارى از او چشم ترحّم
بفردوسش بود حقِّ تقدّم
کند مریم در این مکتب تعلّم
فروزان تر ز مهر و ماه و انجم
که قم شد کعبه حاجات مردم
نهاده رخ پى عرض ِ تظلّم
دگر رخشان چو ماه از وادى قم
[گل][گل]
یا علی مدد .......... التماس دعا[گل]
سلام خواهر عزیزم
حال و احوالت چطوره ؟
کار خیلی خوبی کردی از بلاگفا رفتی راستشو بخواهی منم همین تصمیم رو گرفتم .....
خیلی اذیت میکنه
کاش همینجوری بود که شما نوشته بودید.اما حیف که شرط بندی من خوب نیست.منو یاد این بیت انداخت.
خال دل را حکم کردم.تا بدانی نازنین......در قمار با تو بودن.هستی ام را میگذارم.