پرنده ی تنهایی بر بام زیبا ترین ساحل ها اوج می گیرد
وقتی که دریای عشق به انتظار بازگشت پرستو ها نشسته است.
و غروب طرح مبهمی بر آسمان نقاشی می کند
و اسمان زندگی طعم تلخی را می گیرد
و دریا ناامید بر بال های ابر می نشیند و اشک میریزد
و سرنوشت او را بی رحمانه به سرزمینی دیگر می برد
وقتی که پرستو ها باز می گردند
خبری از دریای عاشق نیست
پرستو ها می رقصند و بر روی کویر می نویسند بی وفا
کاش زمین سکوت تلخش را بشکند و شهادت دهد دیروز بر دریا چه گذشت.