سکوت شکسته شد
چشم ها به خواب رفته بود
گوش ها صدایی را لمس نمی کردند
دست ها دستی را نمی گرفت
همه خواب بودند
یادش بخیر دعوای بچه گانه
بر سر شکلات و عروسک
روزی که همه در این میان
تو را یاری می دهند
و بر سر قاضی شدن دعوا می کنند
و سالها بعد
آنگاه که احساس می کنند تو هم به
نسبت آنها بزرگ شدی و سهم داری...
دیگر قاضی هم از تو فرار می کند
کسی تو را نخواهد دید
گفت:
فرق میان واژه ی زن و مرد چیست؟
گفتم:
مرد همان دستان یخ زده ی بی رحمی است
که گرمی دستان تو به او زندگی بخشید
و او با همان بر قلب تو سیلی خواهد نواخت
و زن همان چشمان منتظری است
که تو را ناجی خواب می بیند
و جفای تو را شوخی می پندارد
و به عشق خیالی تو هزار بار ایمان می آورد
دیگر انسانیت فراموش شده
نبض های انسانیت دیگر نمی زند
سلام مجدد.مثل اینکه شما هم طعم بی وفایی مردها رو چشیده اید.وگرنه چه لزومی داشت که دو پست رو پشت سر هم به این موضوع اختصاص بدهید؟درست گفتم یا نه؟