هَل مِن ناصر یَنصُرنی
عاشورا، روح زندگی است.
گفتند:
دیگر بس است داستان کهنه ی هزار ساله
پس درد امروز چه می شود
گفتم:
تو کدام روزی را می شناسی
که درمان یک عمر باشد
و یاد آوردم زمزمه خاموش
دعای لب های تشنه
و یاد آوردم مردی را که گفتند برای
قربت الی الله شهید کردند
روزی که عالم می گرید
من کدام داستان را می شناسم
که حتی سنگ خون بگرید
و یاد آودم خیمه تاریک را
و بی وفایی مردمان را
سلام الهام جان
مرسی که بهم سر زدی....از آپ زیبات هم ممنون...
من شما رو با افتخار لینک کردم.....اگر خواستید منو با اسم عشق شیشه ای لینک کنید...
موفق باشید...
راستی.یادم رفت بگم.بابت اون شعر زیبایی هم که نوشته بودید کمال تشکر را دارم.نیشخند.