در میان تقدیر موج و دریا
جای صدف های به گل نشسته خالی است
دخترک سراغ مروارید را از موج های دریایی می گرفت
و روز ها به انتظار صدف ها می نشست
و سالها بعد که دخترک بزرگ شد
دریا مرواریدی را از راهی آنسوی اقیانوس ها برای دخترک آورد
اما دستان خشن صیاد صدف خالی را به او هدیه داد
و او گلایه نامه ای به دریا آبی نوشت
و خدا باران آفرید
مرواریدی ساخته از پاکی آب تا که شاید
دیگر دست هیچ صیادی به او نرسد