فانوس ها روشن کنید
عشق را خاک نکنید
سارا مادر می خواست
دارا پدر می خواست
و قدم گچ روی تخنه
برای آن ها لبخند مادر کشید
دست گرم پدر را کشید
و دوباره آشیانه ساخت از عشق
فانوس ها را خاموش نکنید
بگذارید
باز هم چو ابر ببارم
گرچه تو اشک مرا در فانوس ریختی
اما دوست دارم
تا آن دم که چشمانم روشن است
گریه کنم
تا فانوس خانه ی تو روشن بماند
عشق را بیدار کنید
مثل خورشید مثل ماه
که هر روز به پنجره اتاقم سر می زند
بیدار باش
می خواهم برایت شقایق بخرم
می خواهم شقایق را به دارا دهم به سارا دهم
به هر کس که می داند عشق چه بهایی دارد
دوستت دارم.
ایول! ترکوندی ها!
با وبت خیلی حال کردم مرسی! حتما به کارت ادامه بده!
سلام
بازم ممنون