دگر باره مرغان دریایی لی ساحل نشستند
دگر باره کلبه مرا صدا زد
و نگاه گرم تو از دور برایم دست تکان می داد
آهسته تو را می خواندم
در انتظار بی پاسخ قلب خویش
آهسته دوستت داشتم
بی آن که قلبت در هجوم واژه ها آتش بگیرد
و و لالایی شبانه دریا
برایم آخرین یادگاری
و تنها ترین است
و تو تنها در خاطره ها با من ماندی
و تو تنها در خاطره ها مرا خواندی
و من در تو زیستم
با تو مردم
و بی تو خواندم
و تمام ترانه ها بی تاب
و قلم اشک می ریزد
و من از اشک های قلم برای تو نامه می نویسم
تا که شاید قلبم آرام گیرد
این خیلی متن قشنگی بود.مخصوصا خط ۱ تا ۵ خیلی تاثیر بر انگیز بود.
موفق باشی