رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رمان مناظره( فرشته خدا شیطان انسان)5

فصل دوم بخش چهارم
جایی برای خداحافظی با خدا

زمین با قدم های آهسته و سریع رنگ می خورد
و صدای کفش های مشکی فرشته را به فکر می برد
دوست داشت تا شب میان خیابان ها قدم زند
هیچ چیز برایش آشنا نبود

شاید با خودش هم غریبه بود
راه می رفت انگار دیگر امید در قلبش خاموش می گشت
صدای نفس ها قدم ها  فضا را پر کرده بود
از لابه لای خاک ها آدم بود تا میان ابر های آسمان
و هریک دنیایی دیگر..
چشمانش را بست دلش می خواست  تا صبح چشم هایش را به روی دنیا ببندد
ناگاه بی اختیار خدا را صدا زد
با خود فکر کرد در سرزمین فرشته ها هرلحظه خدا را صدا می زدیم
اما این جا  آن قدر غرق در بازی های شیطان و انسان شدم
که  هنوز نمی دانم آخرین بار خدا را در کدام لحظه صدا زدم...

کمی آنسو تر مردی را دید که سر بر خاک گذاشته و بلند بلند گریه می کرد
او با صدای بلند می گفت : خدایا من از تو شکایت دارم؟چرا؟
چرا؟
فکر می کردم خیلی بزرگی.فکر می کردم خیلی خوبی
مهربانی کجاست.چند بار باید صدایت زد تا جواب بدهی
تو دوست داری اشک های مرا ببینی و سکوت کنی
خدا بخند به اشک های من بخند
تو تمام زندگی مرا از من گرفتی
و امروز تنها جسم من زنده است
یادت هست چند سال پیش در همین مکان با هم خداحافظی کردیم
همین جا کنار همین قبر
جایی که قلب من در آن خفته است
بگو خدا به همه بگو مرا سال ها پیش در این خاک کشتی؟
فکر می کردم....
خدا چقدر سکوت..
چرا؟عدالت کجاست؟ عدالت؟
و بلند بلند شروع به خندیدن کرد
فرشته گیج شده بود
خدا او را صدا زد
دسته ای از گل های سرخ به فرشته داد
و گفت به بنده ام بگو دوستش دارم.بگو من هرگز با او خداحافظی نکردم
بگو عدالت را تنها خدا می داند...
فرشته گل ها را گرفت و به سمت مرد رفت.
فرشته-سلام
صدایی شنیده نمی شد
مرد نگاه سردی به او کرد
-ببخشید خانم اشتباه اومدی
-فکر نمی کنم.
-فکر نکنم به درد من بخوری؟
-چی؟ به درد شما؟
-برو بابا گرفتی ما رو؟
گل ها را آروم روی خاک گذاشت
-این ها رو خدا فرستاده برای شما.اون خیلی دوستت داره.
عدالت تنها شایسته ی خداست.او هرگز به بنده هاش ظلم نمی کنه .کسی رو فراموش نمی کنه...
-بتون یاد ندادند تو کار دیگران دخالت نکنید؟
-نه نه این گل ها از طرف خداست من فقط...

مرد نگاه تحقیر آمیزی به فرشته کرد و گفت:
-آهان حتما فرشته ای پری ای چیزی هستی؟
حالا یه دقیقه بشین ببینم چی می گی؟
-من فقط...
-داری از خدا دفاع می کنی .تو که نمی دونی اون با من چی کار کرد.سالها پیش
قلب منو توی این خاک اسیر کرد.عشق منو خاک کرد.می خوام دست خدا را برات رو کنم..
-احتیاجی نیست.شما زیادی ناراحتی.این حرفها رو نزنید خدا دوستتون داره
-نه بابا تو هنوز خدا را نشناختی.التماسش کردم ولی بازم اونو از من گرفت...


شیطان   که گوشه ای نشسته بود .شروع کرد به دست زدن و بلند بلند می خندید
فرشته نگاهی به دور بر کرد
دلش می خواست بدونه چرا خدا قلب این مرد رو شکسته؟
از دور چشم های منتظر چند تا آدم رو دید که با التماس به مرد نگاه می کردند
یعنی اون مرد در حق کسی بدی کرده؟

فرشته پرسید :خدایا اون چی کار کرده؟
خدا لبخندی زد و گفت : من آبروی بنده های خودم رو حفظ می کنم.این رازیه بین من و بنده هام..
فرشته سکوت کرد

فرشته به مرد گفت: خدا خیلی دوستت داره.مگه مرگ حق نیست!
چرا خدا رو از ته قلب صدا نمی زنی؟
برای چند روز چند سال داری با خالقت که اینقدر عاشقته می جنگی؟

مرد نگاهی به فرشته کرد
دستاشو جلو برد تا دست های فرشته رو بگیره
فرشته دست هاشو عقب کشید
مرد به اون نزدیک تر شد.دستاشو جلو برد و گفت :نترس می خوام حست کنم
فرشته عقب تر رفت و دستاشو رو خاک گذاشت و گفت: مگه نمی گفتی عشقت توی این خاکه!
تو که تا حالا می گفتی از خدا هم بیشتر عاشق اون بودی؟
مگه  با خدا دعوا نداشتی؟

مرد گفت : چی می گی.نمی فهمم.بیا اینجا چرا عقب می ری؟
فرشته نگاهی به اون کرد و صدای گوشی تلفن..
مرد گوشی رو برداشت:
-چی می گی عزیزم الان کار دارم یه ساعت دیگه زنگ بزن

فرشته پرسید: زنت بود
-اره بی خیال اسمت چیه؟
-فرشته گفت قبلا جایزتو از خدا گرفتی

یه مشت خاک از زمین برداشت و تو دستای مرد گذاشت و گفت : هنوز هم فکر می کنی از خدا بیشترعاشق اونی؟؟
مرد سکوت کرد و هیچی نگفت

فرشته  آرام و اروم اونجا رو ترک کرد 
زیر لب آهسته به خدا گفت: عجب صبری خدا دارد؟


ادامه دارد...
نظرات 1 + ارسال نظر
محمد رسول پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ http://zendegisaz.mihanblog.com/


"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ اَقْدَامَکُمْ "
ای اهل ایمان ! شما اگر خدا را یاری کنید(یعنی دین و پیغمبر خدا را) خدا هم شما را (همه جا )یاری کند و (در جنگ ها ها فاتح سازد و بر حوادث) ثابت قدم گرداند.

اگر می خواهید مفهوم "توفیق" را دریابید به وبلاگ طلوع آرامش در زندگی مراجعه فرمایید.
با قسمت چهارم نقش روحانیون در جامعه و سیاست به روز هستم.
شهادت بانوی دو عالم ، پاره ی تن رسول خدا "حضرت فاطمه زهرا (س) " را محضر بقیة الله الاعظم آقا امام زمان (عج) و همه ی شیعیانش تسلیت عرض میکنم.
حضور همیشگی شما باعث افتخار ماست.[گل][گل][گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد