رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رمان مناظره( فرشته خدا شیطان انسان)8

فصل سوم بخش دوم
شیطان درون


هواگرم بود انگار قطره های آب میان ذرات هوا می رقصیدند
چشم ها میان خواب و بیداری پرسه می زد
جاده به سختی نفس می کشید 
هر از چند گاهی قطره های باران شیشه ها را نوازش می داد

صدای موسیقی ماشین جاده را نفس می داد.
همه با هم داخل ماشین می خواندند i can lover...
صدای خنده های دختر ها اتومبیل را پر کرده بود
-تینا می گن صدات خیلی خوبه یه کم واسمون می خونی
-ای بابا ادای دکتر ها رو در نیار دیگه بابات دکتر نه تو...
بخون تینا دیگه مثلا اومدیم سه روز مسافرتا

تینا-چی براتون بخونم؟
-لوکا با صدای شکیرا
-نه چشمهای مهنوش
-ولش کنید هر چی دوست داری بخون

تینا-خب باشه اما شرط داره بعدش همه تون مهمونه سارا اولین رستوران
-بی خیال باشه حالا بخون.

....
چند دقیقه ای گذشت همه ساکت شده بودند
-اونجا رو ببین چه کالسکه ی قشنگی
-آره رستورانش خوبه بچه ها همین جا خوبه
سارا-باشه بابا رستوران ازین گرونتر پیدا نکردید؟
-زودباشید دیگه الان که برسیم خونه ی عمه ی ساتیا باید هر سه روز کشک و دوغ بخوریم
(صدای بلند خندیدن چند نفر)
...

با کلی سر و صدا و شلوغی بچه ها وارد رستوران شدند
یه میز که از همه بیشتر جلوی چشم بود رو انتخاب کردند
-بچه ها چه عکس های قشنگی
- عکس چیه؟چه پسرهای خوشگلی
-بیاین با هم شرط بندی
-سر کدوم ؟
-همون مو بوره 
-چی اون پسر زاغه؟
-آره حالا کدوما پایه اید؟
-بی خیال تینا قیافه اش به این از خود راضی ها می خوره
-اره تازه جایی که پسر ها نباشن بیشتر به آدم خوش می گذره
-تو یکی که از این حرفا نزن.یکی می خواد گوشیشو روشن کنه بره تو دفتر تلفنش
-واقعا که حالا کی داری از کی انتقاد می کنه؟
-بی خیال بچه ها ما که نیستیم تینا اگه خودش خواست که 100 درصدم نمی تونه قبول؟
- می شه بپرسم چرا؟
-خودت نگاه کن این از سوپر استارها هم خوشگل تره و پولدار تر.
-شرطی چقدر؟
-خب اگه اون عاشق تو شد دویست هزار تومن شرط..


تینا-باشه قبول
آروم از صندلی بلند شد
سمت میز پسرها رفت
-سلام
-سلام خانم خانوما امری داشتید
- بچه ی اینجایید؟
-نه آومدیم تفریح .من در اصل مهندس عمرانم
اومدم به ویلاهایی که بابام داره اینجا می سازه سر بزنم...
-چه خوب پس برا ما هم بسازید
-دختر خوشگلی هستی!
-آره همه می گن.خب دیگه به زودی باید سوپر استار هالیوود بشم
-نه زیادی به خودت گرفتی

تینا لبخندی زد و سر میز بچه ها برگشت
-چی شد؟گفتم که کم میاری؟
-پسره ی از خود راضی بابا بابام ویلا داره که چی؟
-بچه ها برای اولین بار یکی از تینا خوشش نیومد
-تینا چیه ناراحتی نکنه عاشقش شدی؟
-کی من.نه بی خیال پسره ی احمق...

-تینا نگاه داره میاد اینجا
-خب که چی بچه ها اصلا محلش ندید
-خانم این کارت باشه پیشتون.شوخی کردم دیگه بابا خوشگلی
تینا لبختدی زد و آروم کارت رو برداشت روش یه شماره بود
0912... مهندس امیر شهبازی

-وای مهندسه
-خب که چی؟
بی خیال

تلفن ساتیا زنگ خورد
-باشه باشه عمه تو راهیم نگران نباش یه ساعت دیگه می رسیم
-بچه ها بریم عمه نگران شد
باشه باشه بریم...

-تینا ضبط ماشین رو روشن کن دیگه
-باشه
....

-اینم خونه ی عمه
عمه لبخند گرمی زد و همه رو به خونه دعوت کرد
با لبخند گرم و مهربانش به همه خوش آمد می گفت
-عمه دستت درد نکنه چاییش خیلی خوش طعم بود
-بچه ها تینا کجاست؟
-فکر کنم رفته تو حیاط

-تینا چی شده؟
هیچی زنگ زدم به امیر امشب تو همون رستوران بام قرار گذاشت
-چی می خوای بری؟
-آره سارا دوست دارم برم. فکر می کنی اون از من خوشش میاد؟
-دیوونه نکنه عاشقش شدی؟
-صداش پشت تلفن خیلی قشنگه..
-بی خیال دختر حالت خوبه؟
-آره برو تو بچه ها نگران می شن.


--عمه اون گیتاره مال کیه
عمه-مال پسرمه. الان سربازیه..
-میشه یکم باش بزنیم؟
-خواهش می کنم.فقط مراقب باشید خراب نشه

....

یک ساعت بعد
عمه-ساتیا مثل اینکه دوستت تینا نیست.ماشینشم برده
سارا-نه خانم صادقی.آخه یکی از دوستاشم اینجاست رفته به اون سر بزنه
عمه-مطمئنی؟الان مسئولیت همه ی شما ها با منه
-سارا با صدای لرزان گفت : بله خانم صادقی نگران نباشید(دختره دیوونه کجا رفتی تو)

...

رستوران 
امیر-خب فکر نمی کردم دوباره ببینمت؟
تینا-نه دیگه گفتم دلتون نشکنه
-چه زود دختر خاله میشی.می دونی وقتی می خندی خیلی خوشگل می شی؟
-آره .هوای این جا چقدر دم داره؟
-آره.تا حالا از چیزی ترسیدی؟
-چی ترس.برو بابا من دختر جراحم.ترس کیلو چند؟؟
-چند روز اینجایی
-یه دو سه روز
میای فردا با هم یه جای خوب بریم...
-کجا؟
-می خوام ببینم واقعا راست می گی یعنی از هیچی نمی ترسی؟
-معلومه که نمی ترسم مثلا کجا؟
-قبرستون.

-چی؟
-جدی می گم تا حالا شب رفتی قبرستون
-نه اما اگه هم برم نمی ترسم
-مطمئنی؟
-آره شرط
-باشه 1000 دلار شرط
-فردا ساعت هشت همین جا
-باشه
....


روز دوم

-دیدی امیر سر وقت اومدم
حالا هی بگو ترسو

-نه خیلی یه ربع تاخیر داشتی خانم؟
-تقصیره عمه ی ساتیه دیگه هزار تا داستان جور کردم.تا بذاره بیام...
-باشه مطمئنی نمی ترسی؟
-تو نترسی من نمی ترسم بریم دیگه...

قبرستان

-وای چقدر تاریکه؟
-گفتی که نمی ترسم؟
-اره نمی ترسم.قبر ه دیگه.خانه ی اخر هممون
-یعنی کی میایم اینجا؟
-نمی دونم بعد از دیدن سومین نوه؟
-اره خوشگله. میای اونجا بشینیم
-کجا.لبه ی اون قبر خالیه؟
-اره دیگه مگه نگفتی نمی ترسم خانم تینا
-اره نمی ترسم بریم...

امیر-خب حالا بگو 
تینا-چی؟
-از هر چی دوست داری؟
-خیلی خوشحالم از اینکه الان کنار توام
-منم همینطور
-چرا دستمو اینقدر محکم گرفتی؟
-می خوام از دستت ندم.تا آخر عمر تو مال منی.
صدای خنده...

-نمی خوای بگی که عاشقم شدی!
-عاشق که.. اما تو خوشگل ترین دختر دنیایی

تانیا-اونجا چیه؟
امیر-چی ؟
-انگار یه آدمی رد شد
-آدم کجا بود ترسو روح دیدی؟
-نه به خدا یه چیزی رد شد
-نه چیزی نبود تازه من هستم

-وای اینگار داره میاد طرف ما
-کی داره میاد دختر من که چیزی نمی بینم؟
-چرا انگار دوتا مرده
-نه من که چیزی نمی بینم؟
...

-خب خانم از این ورها؟
-امیر اینا دارن چی می گن...

چند ساعت بعد

اشک چشم های تینا رو پر کرده بود
-چی جوری باید برگردم؟
چرا ؟حتی ماشینم ندارم 
کاش هیچ وقت اینجا نمی اومدم...
خدایا چی کار کنم؟کاش همین الان بمیرم
.چرا چرا خدا؟
چرا بامن این کار رو کردی؟
دلم می خواد داد بزنم .(صدا ی گریه بلند)
خدا کاش همین الام تینات بمیره...


فرشته نگاهی به دختر انداخت.چرا اینقدر دیر یاد خدا می افتیم؟؟
دلش می خواس دستای دختر رو بگیره توی دستاش و بهش دلداری بده
اما دختر داشت فریاد می زد.باشه باشه امیر مهندس قلابی منم یه روز می شم مثل تو.بدتر از تو 

فرشته سکوت کرده بود
و شیطان آرام آرام از لباس امیر و تینا بیرون می اومد...
صدای قدم های کابوس توی ذهنش تکرار می شد


ادامه دارد....
نظرات 1 + ارسال نظر
حجاب فاطمی پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ق.ظ http://www.hejabfatemi.com/

1.358024680211.12697312431با سلام
من مدیر فروش سایت حجاب فاطمی حمید رضا نبی خواه هستم

خدمت رسیدم از شما دعوت به همکاری کنم در زمینه فروش محصولات منحصر بفرد ما (حجاب فاطمی) و یا اجاره بخشی از فضای وبلاگتان
لطفاً قدوم سبزتان را به وبسایت و فروشگاه حجاب فاطمی بگذارید و منوی همکاری با ما را مطالعه بفرمائید

با سپاس نبی خواه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد