گفت: می خواهم مزایده ای راه بیندازم
اما خبری از ازدحام مردمی نبود
پرسیدم :مگر تو چه را به مزایده گذاشتی
گفت: انتظار ها و دل تنگی هایم را به حراج گذاشتم
گفتم :نشاید به بهای گرانی فریاد حراجی سر دهی
گفت: به خدا قسم که آن ها به قیمت جان خریدم و امشب ارزان می فروشم
گفت: تو را به مال دنیا چه سود!مگر نشینده ای که مال دنیا برای دنیا می ماند
گفت :می خواهم دلی را بخرم
گفتم :دلی؟
گفت :آری مگر نشنیده ای که دل ها را می فروشند!