این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.
آن گاه که مرغان دریایی
هم صدا با باران
و خروش دریا لالایی سر می دهند
و آن گاه که خورشید
با تقسیم نوری
تصویری از غروب
بر روی دریا نقاشی می کند
ای بشر تو یک اندیشه ای
مابقی استخوان و ریشه ای
تا تو نانی به کف آری
...
دست هایی تاول زنند
چشم هایی خسته و گریان شوند
بس چه دل هایی آتش زنند
تا تو نانی را به خانه بری
باغبانی با توشه ای پر از بذر های گل
به باغی می رفت...
در مسیر از کوهستان ها و جاده های کویر
و دشت ها می گذشت...
در میان راه بذر گلی بر زمین افتاد
زندگی تقدیر بود
گرچه گفتند
ترانه ی دریا باران شد
یا که شقایق بهانه ی عشق شد
ادامه مطلب ...چوب کبریتی سوخته بر زمین افتاده بود
آرام با خود زمزمه می کرد
روزی قسمتی از یک درخت سرو بودم
روزی سایه مردمان بودم
روزی خانه ی پرندگان بود
وای بر این هیزم شکن
پرسیدم از او پس این چه خواهم بود؟
گفت:
شاید برگ دفتری باشی
که کودکی بر روی تو
نقشی زیبا بیافریند
ادامه مطلب ...زندگی جاده ی بی انتهای رسیدن
به آنسوی آرزوهای خیالی است
زندگی تردید ثانیه های
خواستن و نخواستن
بودن و نبودن است
ادامه مطلب ...ماندم در تصنیف غروب
از چه واژه ای کمک گیرم
یادم آمد
با دریا زیباست
با آسمان نقش می گیرد
و با خورشید جان می گیرد
ادامه مطلب ...چرا؟
چرا این واژه های بیگانه
تکرار می شوند
ضربان ثانیه های انتظار
حس عجیب خواستن تو