رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

امانت

و زمان میان انسان تقسیم شد و خدا بر هریک از ما امانتی قرار داد شب امانت است همانند روز تا چگونه آن را طی کنیم و امانت داران بی رحم آنان که در روزگار عمر خویش که امانت خدابود انسان ها را رنجاندند و دل ها را شکستند و با امانت خدا بر دیگران دروغ بستند و دیگر چهره ی زیبا نیز امانتی از نزد اوست چگونه باور نمی کنی چشمان تو و دستان تو تنها امانتی از نزد خداست؟ و چگونه انسان مغرور گردید با او گفتم چگونه می شود انسان فاصله می گیرد از انسانیت و او گفت خدایی هست؟ و چگونه بر بودن خدایشان شک می کردند آن گاه که در اولین سختی او را صدا می زدند و تنها خدا مالک ماست و تمام عالم در تسلط خداست خدایی که بسیار صبور است که من ایمان دارم اگر خدایم بر ما صبر نمی کرد اکنون هیچ کدام از ما زنده نبود و او دوست داشت من از عشق او را بخوانم نه اجبار و انسان زمانی که بر خود شیفته می گردد و خدا را از یاد می برد از امانت خدا برای خویش ارابه ای می سازد تا سوار بر دروغ ها و غرور ها و بدی ها شود و برای خویش دیگری را له سازد و چگونه به تو بگویم هر آنچه تو داری تنها امانت خدایم نزد توست