رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

رها (کلبه ابهام)

ناگفته های دخترانه

توقف زمان

عقربه های خسته باز هم می دویدند

وان تو تری فور فایو

سیسکس سون ایت ناین تن

و دوباره از نو می شمارندند

و این شمارش ۶۰ تایی در دفتر خاطرات ورق می خورد

بازهم نگاه ها گره می خوردند در یکدیگر

و شاید قلب ها شروع به تپش می کنند

و تپش های زیبای زندگی

و قدم هایی که در هزار ثبت می شوند

امروز چند کیلومتر از خانه ی من دور شدی

و دوباره فردا باز خواهی گشت

در حالی که عقربه ها صورتت را خسته می کنند

و نگاه های گرم هنوز زنده است

و دوباره زمانی برای عشق

افسوس که در جایی ثبت نمی شود

و بازی ۶۰تایی دیگر ثبت نمی شود

او کیلومتر ها در قلب تو سفر می کند

و عشق را باور داری

و هرگز هزاری ثبت نمی گردد

و زمان متوقف شده است

 

انگار تنها من می دانم زمان چقدر گذشته است

و شاید انگاه که تو را می بیند

و از دور بر تو لبخند می زند

دوباره دوست داری عقربه ها بایستد

و دوباره رقص عقربه ها بی هیچ شمارشی

وقتی بدانی نگاه او با دیگری شریک است

و چشمانی همراه او به تو می خندد

دوباره عقربه ها را صدا می زنی

دوست داری هرچه سریعتر بشمارند

و بر صورت خود می نگری

اما هنوز از عمر تو باقیست

و باید زنده باشی

و باز زمان متوقف می شود

و نمی دانی چند سیلی بر قلبت نواخته شده

و چشم ها لبریز از اشک ها

و دوباره باید لبخند بزنی

او ساعت هاست که رفته

و تو هنوز در جای خود بر او لبخند می زنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد